سفارش تبلیغ
صبا ویژن

* ظهورِ منجی *

 

دلم مثل غروب جمعه ها دارد هوایت را
کجا واکرده ای این بار گیسوی رهایت را؟
کجا سر در گریبان بردی و یاد من افتادی
که پنهان کرده باشی گریه های های هایت را
خیابان «ولی عصر» بی شک جای خوبی نیست
که در بین صداها گم کنی بغض صدایت را
تو هم در این غریبستان وطن داری و می دانی
بریده روزگار بی تو صبر آشنایت را
نسیمی از نفس افتاده ام از نیل ردّم کن
رها کن در میان خدعه ی ماران عصایت را
نمی خواهم بجنگم در رکابت... مرگ می خواهم
به شمشیر لقا از پی بخشیدم عطایت را
فقط یک بار از چشمان اشک آلود من بگذر
که موجا موج هر پلکم ببوسد جای پایت را
 
گل امّید را در روز بی خورشید خیری نیست
شب است و می کشی روی سر دنیا عبایت را

شاعر: محمد جواد آسمان

 


نوشته شده در جمعه 90/2/9ساعت 1:9 عصر توسط * ظهور منجی * نظرات ( ) |

 

چه جمعه ای چه غروب غریب و دلگیری

چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟

مسافری که هنوز و همیشه در راهی!

کجای راه سفر مانده ای به این دیری؟

به پیشواز تو آغوش زندگی جان داد

بیا پیاده شو از این قطار تأخیری...

چقدر پیر شدی روی گونه هایم اشک

تو سال هاست که از چشم من سرازیری

چقدر ماندی در بند انتظار ای دل!

شدی شبیه دیوانگان زنجیری...

چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است

چطور از غم دوری او نمی میری؟ 

سودابه مهیجی

غروب دلگیر


نوشته شده در جمعه 90/2/2ساعت 1:12 صبح توسط * ظهور منجی * نظرات ( ) |

کوچه های غربت و غم قحطی یک مرد بود

خانه مان در غارت بی غیرتی نامرد بود

     http://www.aviny.com/occasion/ahlebeit/fatemeh/shahadat/88/Yadegari/fateme-(11)_M.jpg 


نوشته شده در دوشنبه 90/1/29ساعت 11:21 صبح توسط * ظهور منجی * نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Pichak